اتاق شماره III
در فاصله میان دو هم آغوشی، نگاهش کردم که سریده در میان تخت، در حالیکه هارمونی نابی از رنگ سفید ملحفه های پیچ و تاب خورده در میان تن گندمی اش پدید آمده بود، به سیگارش پُـک می زد.
گاهی به سیگار میان انگشتانش نیز حسرت می خورم. نگاهم کرد.
پرسید: «به چی نگاه می کنی؟»
گفتم: » میشه به جای اون سیگار به من پُـک بزنی…؟»
Hi, this is a comment.
To delete a comment, just log in, and view the posts› comments, there you will have the option to edit or delete them.
جون 12, 2010 در 5:14 ق.ظ.